درباره وبلاگ ![]() ------------------------------------------ به وبلاگ ما خوش آمدید دوستان ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ لطفا کپی پیست نکنید چون نشانه بی شخصیتیه شماست ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برای استفاده از مطالب بامدیریت درمیان بگذارید ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نظرات هم حتما رسیدگی میشه مدیر وبلاگ : وحید سه برادری مطالب اخیر
موضوعات
آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه
پیوندها نویسندگان صفحات جانبی
برچسبها آمار وبلاگ
داستان های زیبا شعرهای جذاب خوش آمدید مهمان ![]() ![]() حرف هایم را بشنو و خوب فکر کن ... آیا یکبار شده تلخی ها را کنار و به زندگی طور دیگری بنگریم ؟ یا یکبار کینه ها را از خود دور کنیم و ببخشیم ... ؟ شده جای خستگی ها به یکدیگر لبخند هدیه دهیم ...؟ زندگی مگر حس تکرار نشدنی دوران کودکی نیست وقتی در رویای آن غرق می شویم لبخند بر لبانمان می نشیند...؟ نمی خواهم بگویی دل خوشی داری و می دانم ! شاید اکنون دلت آنقدر از خستگی ها پر شده که جای هیچ چیزی باقی نمانده ... یا آنقدر زخم خوردی و پر از دغدغه هستی که نای لبخند زدن نداری... ولی با این حال آیا تاکنون جای گله و شکایت، به آنانکه برایت عزیز هستند گفتی دوستت دارم؟ یا فریاد زده ای که بدانند چقدر برایت ارزش دارند؟ یا غبار غم از دوش آن ها زدوده ای؟ می دانی وقتی به همدیگر عشق بورزیم و جای گله به هم لبخند هدیه کنیم، خستگی های زندگی دیگر به چشم نمی آید . معجزه مهربانی، گذشت و دوست داشتن را باور داشته باش و بدان زندگی با وجود همه تلخی و سختی ها مثل تمام قصه های خوب پایان خوشی دارد ... فقط این ماییم که رقم می زنیم چگونه به انتهای مسیر برسیم ... نوع مطلب : مطالب شعر، برچسب ها : لینک های مرتبط : پنجشنبه 9 بهمن 1393 :: نویسنده : وحید سه برادری
![]() طعم دهنده های مختلف برای سبزی, طعم دهنده سبزیجات, نکته های آشپزی, نکات مهم آشپزی, خوشمزه شدن سیزیجات, نحوه پخت سبزیجات, پخت سبزیجات مختلف, نحوه پخت سبزیجات, نحوه پخت نخود فرنگی,غذاهای گیاهی ، غذای سالم ، غذای گیاهی 9 روش برای خوشمزه تر کردن سبزیجات 4 - کدو سبز نوع مطلب : مطالب آشپزی، برچسب ها : آشپزی، مطالب، جدید، لینک های مرتبط : پنجشنبه 9 بهمن 1393 :: نویسنده : وحید سه برادری
پیاده روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق میریختند و به شدت تشنه بودند. در یك پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند كه به میدانی با سنگفرش طلا باز میشد و در وسط آن چشمهای بود كه آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازه بان كرد و گفت: "روز بخیر، اینجا كجاست كه اینقدر قشنگ است؟" دروازهبان: "روز به خیر، اینجا بهشت است." ادامه مطلب نوع مطلب : مطالب داستان، برچسب ها : داستان، جدید، جذاب، لینک های مرتبط : پنجشنبه 9 بهمن 1393 :: نویسنده : وحید سه برادری
|